سفر به ولایت عزرائیل
کتاب سفر به ولایت عزرائیل اثر جلال آل احمد انتشارات نظاره
جلال در بازگشت از یک سفر چهارماهه فرنگ، دو هفتهای مهمان دولت اسرائیل بود.سفر چهارماهه فرنگش از جمعه، 6 مهر 1341 تا شنبه، 13 بهمن همان سال طولکشید. خودش میگوید:در سفر، اینبار برای من هیچ نوع مفری نیست؛ یعنی اینبار به فرار از هیچ چیز و هیچ کس- حتی از خودم- به این سفر آمدهام. این سفر را یکنوع شتل تلقی میکنم. شتل این قمار کلانی که در آن خرابشده مملکت ما هست و ما اجباراً شاهدهش هستیم. اینکه باشی و بینی و شاهد باشی که چهمیکنند و چهمیبرند و چهمیدزدند و فریادت را هم بزنی اما توی چاه- ناچار بهعنوان شتل تلقی میکنی چنین سفری را که میخواهند تو نباشی و حتی همان فریاد توی چاه را نزنی و به همان اندازه قلیل مزاحم نباشی و راحت بگذاری دزدها را و اراذل را...ستارگان سیاه
کتاب ستارگان سیاه اثر سعید نفیسی انتشارات گوهر ماندگار
در دامنه الوند مردم دیار بر امیر علاءالدین شوریدند، جنگ سختی درگرفت. علاءالدین یارای برابری نداشت که توانسته است هرگز سیل خشم مردم ستمدیده را فرونشاند؟ که توانسته است در برابر تندباد دادخواهان پایداری کند؟ علاءالدین دستگیر شد. او را به چهار میخ زدند. دیدگان یازده پسر جوان وی را میل کشیدند و کور کردند. مردم خشمگین هرگز رحم ندارند. نصیرالدین کوچکترین پسر امیر علاءالدین یگانه کسی بود که از این خاندان جان بِدَر بُرد. گیسوان بلند سیاه داشت. چون دستگیر شد گمان بردند که دختر است و به جان او آسیب نرساندند.