جک و لوبیای سحرآمیز
کتاب جک و لوبیای سحرآمیز اثر گروه نویسندگان دریم لند مترجم راحله دهداران انتشارات الینا
در بخشی از کتاب جک و لوبیای سحرآمیز میخوانیم: جک از تنور بالا آمد و یک کیسه طلا را دید. کیسه را برداشت و به سرعت از درخت پایین آمد و به مادرش گفت: آن بالا طلاست. مادرش گفت: مواظب باش که دوباره از لوبیای سحرآمیز بالا نری. اما روز بعد، جک دوباره از درخت بالا رفت بالا، بالا و بالاتر، از ابرها و خورشید و قصر. او نمیترسید و طلای بیشتری میخواست...