نمایش 9–11 از 11 نتیجه

آوای شب

120,000 تومان
کتاب آوای شب اثر جوجو مویز مترجم ریحانه عسگری انتشارات نسیم قلم روایتی از زندگی و خوشی‌ها و ناخوشی‌هایش است. جهشی است برای انسان‌ها تا بر هیچ نعمتی مغرور نشده و آن را برای خویش ابدی نداند، در خوشی‌ها قدر لحظاتش را بداند، در دوران تنگ‌ دستی ناامید نشود و برای بهتر زندگی کردن راهی جوید که خداوند، انسان‌ها را به‌ جهت قوه تفکر و تعقل نسبت‌ به دیگر مخلوقات برتری داده است. جوجو مویز در کتاب آوای شب شما را با زوایای مختلف زندگی‌ آشنا کرده و به شما نشان می‌دهد، زندگی چنان دلفریب است و چنان آدمی را مجذوب لذت و زیبایی‌اش‌ می‌کند که گویی در بهشت برین روزگار می‌گذراند؛ هر لحظه‌اش روشن از وجد آدمی چون خورشید تابان می‌درخشد و از هر سو پژواک آهنگین و مسرت‌بخش هر چکامه‌اش به گوش می‌رسد.

نگاه ها ( محرم )

60,000 تومان
کتاب نگاه ها ( محرم ) اثر الیف شافاک مترجم وحیده سلامی انتشارات نسیم قلم کتاب محرم (نگاه ها) ، رمانی نوشته ی الیف شافاک است که نخستین بار در سال 1999 منتشر شد. شافاک در این رمان موفق و تحسین شده، به کاوش در موضوع ظاهر آدم ها و مقبولیت آن در نظر دیگران می پردازد. زنی فربه و نامزدش، که یک کوتوله است، از این که هر جا می روند باید نگاه خیره ی مردم به خود را تحمل کنند، دیگر خسته شده اند و تصمیم می گیرند تا جای خود را با هم عوض کنند. مرد، صورت خود را آرایش می کند و زن نیز، سِبیلی روی چهره اش می کشد. این زوج به شکل متفاوتی با نگاه خیره ی اطرافیان مواجه می شوند. زن می خواهد خود را از تمام جهان پنهان کند در حالی که مرد ترجیح می دهد مستقیماً با آن ها رو در رو شود و حتی برای نشان دادن تأثیرات قدرتمندی که یک نگاه ساده می تواند داشته باشد، یک دیکشنری برای خود درست می کند. شافاک در این رمان سرگرم کننده و آموزنده به مخاطبین خود یادآوری می کند که میل انسان ها به نگاه کردن به دیگران، ممکن است باعث به وجود آمدن صدمات و تأثیرات منفی فراوانی شود.

مارها

75,000 تومان
کتاب مارها اثر سدی جونز مترجم زهرا نظری انتشارات نسیم قلم . رمان مارها نوشته‌ي سدي جونز، نويسنده و رمان نويس انگليسي زبان و برنده جايزه ادبي کاست در سال 2008 است. او هواي گرم را روي پوستش حس مي‌کرد و با تمام وجود آرزوي کرد مي‌توانست بازگردد. دلش مي‌خواست از دروازه خارج نشده بود و دنبال ماشين نرفته بود. بايد همان وقت برگشته بود. بايد به «بي» هشدار مي‌داد، نگران بود. آن لحظه بالاخره به پايان رسيد. نگاهي از گوشه‌ي چشمش انداخت و جرم هوا را از پشت خود حس کرد و در فاصله‌ي بسيار کمي از آن ثانيه‌ي وحشتناک، اندوهي هولناک بر او مستولي شد…